تصویر این متن: بیماران آنفلونزا در یک بیمارستان نظامی در سویس، دسامبر 1918. در طول همهگیری آنفلونزای 1918 از هر سه انسان یک نفر مبتلا شدند و بین 17 میلیون تا 100 میلیون نفر در سراسر جهان جان باختند.
عمرِ انسانشناسی پاندمی و پژوهشِ دربابِ آن شاید به دو دهه نرسد. علتِ پرداختنِ به آن هم تحت تاثیر حضور بیماریهای عفونیای است که در جهانِ مدرن حضور دارد و مدیریتِ سازمانِ جهانیِ بهداشت را بهصورتِ جدی به چالش کشانده است. رویکرد انسانشناسی پاندمی هم همهگیری را بهمثابه امری کاملا اجتماعی درنظر میگیرد. بهاین معنا که فرآیندها و رویدادهایی که منجر به تحولات اجتماعی میشوند یا در تجربهای نو از تحولاتِ اجتماعی قرار میگیرند همزمان بهمثابه کاتالیزورِ تغییر و از هم گسیختگی در رابطه با روابطِ انسانی و غیرانسانی عمل میکنند (Keck And Other, 2019).
بهنظر کادوف (۲۰۱۵) پاندمیها، بهمثابه تهدید، عقلانیت سیاسی و واقعیت اجتماعیِ جهانِ معاصر را محاصره کردهاند. بهنظر میرسد که عفونتهای نوظهور و گاه دوبارهظهور، از ایدز و اچآیوی گرفته تا سارس، از ابولا، تب زرد (و یا در سالهای اخیر انواعِ انفلونزها و امروز کرونا)، ضعفِ جمعی ما در بابِ کنترلِ بیماری، تقویتِ اضطرابهای آینده افراد تحتِ تاثیر روایتِ شیوع و نحوهی انتقالِ سریعِ این بیماریها و عفونتها بهسرتاسرِ جهان و افزایشِ فجایعِ ناشی از پاندمی یا همهگیری را نشان میدهد. شاید بتوان اینگونه بیان کرد که همهگیریها و یا پاندمیها نقطهی سیاهِ دیگری بر صورتِ مدرنیته و جهانِ مدرن اضافه کردند (Keck And Other, 2019).
امروزه بحثهای مناقشهبرانگیزی از نحوهی شروع، چگونگیِ انتقالِ این ویروسها و عفونتها درسرتاسر جهان وجود دارد. گاه مسئله از امری پزشکی، در شکل و صورت کشف و تولیدِ علمی، بهسوی امری سیاسی، نحوهی مدیریت دولتها با بحران همهگیری، و گاه حتی به مسئلهای همچون امری تروریستی؛ صحبت از ویروسهای ساختگی توسط حکومتهای قدرتمند تا پنهانسازی از نحوهی شیوع و مدیریتِ آن کشانده میشود. امّا هرچه هست این عفونتهای همهگیر آنچنان قدرت داشته و دارند تا جهانِ مدرن را از نظمی که ساخته خارج و تصورِ آیندهی بشر را دچار فراز و نشیب کند. بهعبارتی آنچه در دورانِ اپیدمیها، بویژه اپیدمی کرونا ویروس، پیش روی ذهن بشر قرار گرفته این است: پس از پاندمی کرونا ویروس و با توجه به اختلالاتِ شکلگرفته در پیِ حذفِ بخش زیادی از رفتارها، کنشها و آیینهای فرهنگی هر جامعه چگونه و از طریقِ چه مکانیسمهایی میتوانیم به زندگی مشترک ادامه دهیم؟
انسانشناسی برای پاسخ به برخی از این سوالها به مطالعهی پاندمیها، از اواسط قرن نوزدهم، و نحوهی کنترل آنها تاکید و بستر و عقلانیتی را اینبار نه از منظر رویکردهای استعماری و پسااستعماری (Ibid,2019)، بلکه از منظر و نگاه مردمنگارانه و منطبق بر سیاستهای جداسازی، قرنطینه، کنترل بیماری و شکنندگی موقعیتِ با نظم و انضباطِ درون استعماری مورد بحث و بررسی قرار میدهد. بخشی از این دادههای مردمنگارانه نیز بر نحوهی تشییع و بهخاکسپاری مردگانی که در اثر بیماریهای عفونیای همچون طاعون و یا ابولا تاکید شده است (Poleykett, 2108).
آنچه که موجب شد برخی از پژوهشگران، بویژه انسانشناسان، به این موضوع بپردازند نحوهی پاسخگویی دو سازمانِ PAHO و WHO در زمان رویدادِ برخی از بلایای طبیعی بود که در مجلهی لَنسِت در یک مقاله از خوانندگان درخواست کرد تا در برابر این ایدهی عمومی که: «بدنِ مردگان در شرایط بحرانها موجب خطر و افزایشِ بیماری میشود» مخالفت و مقاومت کنند. چرا که نتیجهی این پژوهش از نتایجِ مخربِ این باورِ اشتباه، چشمپوشی از اثراتِ اجتماعی در بابِ دفعِ اجساد ناخواسته از روی عجله صحبت میکرد و بر این موضوع پافشاری میکرد که این عمل، یعنی دفعِ اجساد بدون هماهنگی با بستر اجتماعی فرهنگی، با عواقبِ گستردهی اخلاقی، حقوقی و مالی همراه خواهد بود. بهعبارتی برعکسِ آنچه باور عمومی بود نتایج پژوهشها نشان میدهد این زندگان هستند که بیش از هرچیزی ریسکِ ابتلای به بیماریهای همهگیر را افزایش میدهند و نه مردگان (Lynteris And Other, 2019, P:1). این نوع از باورها که امروزه در پاندمی کرونا ویروس هم مشاهده میشود نیز میتواند به همان مفهومِ «مرگِ شرمآور» باز گردد؛ نوعی برچسبزنی بر بدن مردگان.
این لیبلینگ بر بدنِ مرده و پافشاریهای ابتدایی (با رویکرد و باور عمومی که اتفاقا اینبار با پافشاریِ سازمانهای بهداشت انجام شد) در دوران کرونا ویروس موجب اختلالِ جدی در نحوهی مدیریتهای گورستانها و ازبین بردنِ اجساد ایجاد کرد. بهعبارتی، بخشی از آنچه که در دورانِ اپیدمیها و پاندمیها برای جسد رخ میدهد در نتیجهی ماموریتهای بهداشت عمومی بوده است و همین نوع مدیریتها و مناقشات است که شرایطی را برای گفتگو و بررسی تحولات فرهنگی و اجتماعی از سوی انسانشناسان و جامعهشناسان ایجاد میکند. نتیجهی چنین گفتگوها و پژوهشها نیز در کاهش باورمندیِ تهدید جسد و مسری بودن آن تاثیر بسزایی داشته است (James Fairhead ,2019, PP:213-220).
در این مرور ادبیات ما در تلاش بودیم تا با مباحثی که پیش از این پژوهشگران و محققان در بابِ مناسک مرگ و سوگواری و نحوهی مواجهه جوامع با مرگهای ناشی از پاندمیها و یا ایپدمیها را آشنا شویم و بر اهمیت پژوهش در این حوزه در زمان شیوع پاندمی کرونا تاکید کنیم.
نوشتار پیشِ رو حاصل بخشی از طرح پژوهشی «سوگ بازداریشده در ایام همهگیری کروناویروس: تجربه زیسته و استراتژیهای پیشگیرانه» است که با همکاری انجمن انسانشناسی ایران و شهرداری انجام شده است.