شهادت و قربانی در اسلام: بسترهای جغرافیایی، سیاسی و اجتماعی

تکاملِ مفاهیمِ شهادت در قلمروِ اسلام

جهاد و قربانی‌کردنِ خویشتن در اسلام در قلمرو عرب‌مسلمانان به‌دلیلِ ازهم‌پاشیدگیِ امپراتوری عثمانی و ایجادِ نهادهای سیاسی جدیدِ تحتِ حمایتِ بیگانگان دستخوشِ تغییراتی شد. این نهادها مصمم بودند تا تمرکزِ جدیدی بر هویتِ ملی ایجاد کنند. هدفشان بجای جهاد در مقابلِ کافران و یا در میدانِ جنگ دستورِ کارِ ملی نخبگانِ، که بر نام‌نویسیِ برای سربازی و جهادِ همگانی تأکید داشتند، این بود که به مهارت‌های انسانی و منابعِ ملیِ کشور به‌عنوانِ کلیدی در جهتِ کسبِ نیرویِ اقتصادی و قدرت ملی توجه کرده و آنها را گسترش بدهند. ترویجِ روایتِ شهریِ جهاد به مدرنیست‌های مسلمان سپرده شد، اما این مساله کماکان در دستِ بنیانگذارانِ دینی بویژه اجتماعِ .سُنی بود، یعنی نشانه‌ای از یک سنت کوایتی [3]سرسخت

شهادت تبدیل به سلاحی برای بازیگرانِ غیردولتی شد. بعضی از آنها، به‌عنوان مثال جبهه‌ی آزادی ملی در الجزایر و سازمانِ آزادی‌بخشِ فلسطین، ملی‌گراتر از اسلام‌گرایان بودند، اما از جذبه و قدرتِ دین به‌عنوان وسیله‌ای برای بسیجِ مردم و به‌عنوانِ نیروی انگیزشی در میانِ پیروانِ خود استفاده می‌کردند. برای جنبش‌های اسلامی‌ای مانند حماس، حزب‌الله و سازمان‌های وابسته به القاعده، شهادت در ایدئولوژی‌های کلیِ آن‌ها بسیار متمرکزتر بود و اغلب به‌عنوانِ هدفِ نهاییِ مبارزانِ اسلامی مطرح می‌شد و به اندازه‌ی کسبِ پیروزی در میدانِ جنگ مهم به‌شمار می‌رفت. آموزش از طریقِ مبارزه مولفه‌ی کلیدی در روایتِ قدرتِ این گروه شد. همچنین جنبش‌های مدرن از مفهومِ شهادت به‌عنوانِ وسیله‌ای برای کاهشِ دردِ تلفاتِ سنگین در اجتماع استفاده می‌کرد همانطور که در الجزایر مشاهده می‌شد یا به منظورِ فراهم کردنِ دلیل و معنایی به تراژدیِ رنجِ مردم همانطور که در وضعیتِ چچن مشاهده می‌شد. در موردِ حماس شهادت همچنین به‌عنوانِ وسیله‌ای برای ایجادِ اجتماع و متحدکردنِ جامعه استفاده می‌شد.

نقشِ روبه‌رشدِ حامیانِ غیردولتی در دورانِ مدرن منجر به تغییرِ دنیای سنی‌ها از گفتمانِ علمی‌ـ قانونی‌ای که عمدتاً توسطِ روحانیون هدایت می‌شد به سمتِ گفتمانی حرکت کرد که نه به‌صورتِ انحصاری اما عمدتاً توسطِ نویسندگانِ غیرروحانی و مروجان رشد یافته بود. این تغییر بخشی از فرآیندِ گسترده‌ترِ تقسیمِ سلطه در ادیانِ مدرنی مثل اسلام و چالشی که رهبرانِ غیرروحانی، مثل اغلبِ گروه‌های سلفی، به تشکیلِ دین وانمود می‌کردند است. این گروه‌های مستبد اسلام را ازمسجد و مدرسه به خیابان‌ها و میدانِ جنگ کشیدند. بیشترینِ مانیفست‌های صریحِ این سیرِ تکاملی توسطِ دولتِ اسلامیِ عراق و شام ISIS  (داعش) فراهم شد که طیفِ وسیعی از قلمرواسلام‌گرایانِ معاصر را اشغال کرد.

داعش براساسِ شرایطِ جنگ و از بین بردنِ اقتدارِ علما عمداً فرماندهانِ نظامی و مبارزانش را در میدانِ جنگ به‌عنوانِ بالاترین سلطه‌های پیش‌رو شدنِ در راهِ جهاد قرار می‌داد. اخیراً این افراد به‌عنوانِ « مردانِ مذهبی‌ای که از نشستنِ بر روی صندلی‌هایشان (منبرهایشان) چاق شده‌اند» مورد تمسخر قرار گرفتند و «از دنیایِ واقعی نادیده گرفته شدند». یکی از ایدئولوگ‌های داعش، ابوالحسن الفلسطینی [4]، در دسامبر 2014 اعلام کرد که عملیات‌های انتحاری با استفاده از کمربندهای انفجاری، ماشین‌های بمب‌گذاری‌شده، یا ربودنِ هواپیما و انفجارِ آن معانیِ مدرنی از جنگاوری هستند که مجتهدانِ سنتیِ پیش از این هیچ‌گاه با آن روبرو نشدند. بنابراین، آن‌ها محصولاتی از اجتهاد در سازَ با موقعیت‌ها هستند. علاوه بر آن، سومندیِ زیادی را در میدانِ جنگ اثبات کردند. احتمالاً شجاعت در نبرد، به نهایت درجه از مرگِ قهرمانانه رسیدن بیشتر برای فعالانِ غیرِ روحانیِ جوانتر جذابیتِ بیشتری داشت تا افرادِ مسنی که مجتهدِ قانونیِ بالغ بودند.

تغییر در رهبریِ سنی از مجتهدانِ مذهبی به ایدئولوگ‌ها و مبارزانِ غیرروحانی، در مقایسه با شیعیان، در جایی که روحانیون کنترلِ فعالیتِ سیاسی‌مذهبی را به‌دست گرفته‌اند، به‌عنوان رفعِ برخی از محدویت‌های اخلاقی و حقوقی در شیوه‌ و اندیشه‌ی اسلامگرای مدرن نمایان‌گر شد. این موضوع در رشدِ ناپایدارِ دیدگاه‌های مخالف و گرایش به بیانِ گروه‌های رقیب و افرادِ مرتد و خائن (تکفیری‌ها) بازنمود پیدا کرد و این به معنای مجوز و تکلیفی برای کشتنِ آن‌ها بود. دیگر مثال‌ها فقدانِ تفکیک میانِ سربازانِ دشمن، زندانیانِ جنگ و غیرِ جنگجویان و غیرِ نظامیان و نادیده‌گرفتنِ بعضی از شروطِ قانونی تعیین‌شده برای پاداشِ جهاد (مثلا توانایی، نیرو و مزایایِ عمومی) بودند.

تکنولوژیِ مدرن همچون تلویزیون، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی نیزابزارِ جدیدی برای تبلیغِ موضوعِ شهادت شدند تا جایگزینی برای منبر و نوشتنِ فتوا شوند. فضای مجازی عرصه‌ی اصلی انتشارِ افکارِ اسلام‌گراهای رادیکال شد. افزون بر آن، شهادت‌طلبی ممکن است که در نتیجه‌ی شرایطِ وخیمِ اجتماعی‌اقتصادی و سیاسی در بسیاری از کشورهای اسلامی بوجود آمده باشد. باتوجه به اینکه زندگی در در جهانِ کنونی برای بسیاری از جوانان سخت‌تر شده است، بهشت، بویژه در رویدادهای بصری و احساسی‌اش بسیار جذاب‌تر شود.

به‌لحاظِ تاریخی، نخستین شهدا، عمدتاً سنی مذهب، اغلب به‌عنوانِ بخشی از ارتش و یا یک گروهِ بزرگتر در جنگ عمل می‌کردند. با این‌حال، در دورانِ مدرن، شهید با اطلاق بر اینکه فردی است که به تنهایی واردِ عمل می‌شود پدیده‌ای گسترده‌تر شده است. گرچه این شهدا گاهی اعضای یک جنبش هستند، اما اغلبِ آن‌ها افرادِ غیرِ وابسته‌ به سازمان و ارگانی هستند که از گروه‌های اسلام‌گرا، بویژه از طریقِ اینترنت و یا حتی حال‌وهوای فراگیر در میانِ عمومِ مردم، الهام می‌گیرند. این جستجوکنندگانِ جدیدِ شهادت نیازمندِ مواجه با ارتش نیستند بلکه یک جمعیتِ غیرنظامیِ غیرمسلح هستند.

تکاملِ مفهومِ شهادت در اسلامِ شیعی بسیار مشهودتر بود. گفتمانِ اولیه‌ی شیعی بر خانواده‌ی محمد به‌عنوانِ مظهرِ شهادت متمرکز شده بود و به هر شیعه‌ای که ایمانش را نگه‌داشته بود منزلتِ شهید اعطا می‌شد. به این معنا بود که  پیوستن به شیعه به ثبات‌قدمیِ زیاد و قربانی‌ای نیاز داشت تا شایستگیِ چنین منزلتی را پیدا کند، فردی که حتی حاظر است به‌خاطر اسلام جانش را از دست بدهد. در مقابل، شهادت امام حسین در میدانِ جنگ نمادِ غالب در گفتمانِ مذهبی و سیاستِ ایرانی‌های قرن بیستم شد. این موضوع به‌عنوانِ اوجِ تکلیفِ معتقدان در زندگی در طولِ جنگ ایران و عراق و به‌عنوان یکی از مولفه‌های هسته‌ی اصلیِ ماهیتِ وجودِ شیعیان تقویت شد. اگرچه شور و شوقِ عمومی برای شهادت در ایران و از زمانِ بعد از جنگ در مقابلِ عراق به‌طورِ قابل‎توجهی کاهش یافته و در سال‌های اخیر توسطِ مخالفانِ سیاسی همچون جانبازانِ جنگ و دانشجویان مورد نقد قرار گرفته است اما کماکان روحیه‌ی شهادت یک فرهنگِ زنده در اجتماعِ دینیِ ایرانیان است که به‌شدت توسطِ سازمان‌های رسمیِ گوناگون [با انجامِ آیین‌های متعدد و متفاوت]  گرامی داشته می‌شود.

تقاربِ میان نگرشِ سنی و شیعه نسبت به مساله‌ی شهادت در دورانِ مدرن به دو فرآیندِ مکمل بستگی دارد: اولین به تغییرِ کنشگری سیاسی‌ای که بواسطه‌ی آن شیعه موضعِ خودش را در برابر سنی نزدیک‌تر کرده و اگرچه غیرِقابلِ شناخت است اما احتمالاً به‌عنوان نتیجه‌ی وام‌گرفتن از متونِ سنی قابلِ قبول شده است. دوم اینکه ظهورِ تهدیدِ سیاسی و فرهنگیِ غرب برای جهانِ مسلمانان از اوایلِ قرن نوزدهم به سمتِ خصومت‌های فرقه‌ای و درگیری‌های خشونت‌آمیز حداقل تا سال 1979 را کاهش داد. تهدیدِ غربی واکنش‌های مشابهی در هر دو گروه و حتی گاهی الهام و همکاریِ دوجانبه‌ای را دربرداشت. برای مثال ظاهراً حملاتِ انتحاریِ موفق توسط حزب‌الله در مقابلِ اسرائیل الهام گرفته از جنبش‌های اسلام‌گراییِ فلسطینی‌ها است گونه‌ای از استراتژی‌ که حزب‌الله آن‌ها را با آموزش و پشتیبانیِ لاجیستکی که در دوره‌ی مهمی اتخاذ می‌شود فراهم آورده است.

در نهایت باید به این موضوع اشاره کرد که موضوعِ شهادت در میان سنی‌ها، همانطور که نشان داده شد عمدتاً بوسیله‌ی حملاتِ انتحاری تعریف شده است، نسبتِ به شیعیان فراتر رفته و تخطی کرده است. این مساله نه‌تنها نیروهای ارتشی را بلکه، بیشتر، غیرِ نظامیان را هدف‌گیری کرده است، در نتیجه منازعه‌ی داخلی سنی‌مذهب‌ها در موردِ مشروعیتِ قانونی و اخلاقیِ استفاده از سلاح‌، بویژه وقتی مسلمانان موردِ هدف قرار گرفتند، را به‌تصویر کشید.

برعکس، ظهورِ اسلام‌گراییِ رادیکال، دو فرقه سنی و شیعه، موقعیت را به جایی که درگیری‌های فرقه‌های مسلمان بیشترِ از قربانیان و شهدای عملیاتِ شهادت با غیرِ مسلمانان (به استثنای جنگ افغان‌ها عیاه تهاجمِ شوروی) بود سوق دادند. جنگِ ایران و عراق که توسطِ مقاماتِ ایرانی به‌عنوانِ یک جنگِ مذهبی بینِ اسلام و کافران معرفی شده  و مولدِ خونین‌ترین جنگ و بیشترین تعدادِ شهید در تاریخِ خاورمیانه‌ی مدرن بوده است. در سال‌های بعد، سازمان‌های سنی سلفی‌ـ‌ جهادی عملیات‌های انتحاریِ زیادی را علیه شهروندانِ مسلمان انجام دادند. شیعیانِ هدفِ اصلی این حملات در عراقِ بعد از سال 2003 و همچنین پاکستان و لبنان بوده‌اند. اهل سنت همچنین قربانیِ حملاتِ انتحاری در سوریه، در افغانستانِ پس از طالبان و در پاکستان بودند. گروه‌های شیعه حملاتِ انتحاریِ مشابهی علیه اهل سنت نداشتند هر چند که آن‌ها به خشونت‌های فرقه‌ای در عراق متوسل شده‌اند. چنین کنش‌هایی موجبِ بحث و جداسازی درمیانِ اردوگاهِ سلفی‌ـ‌جهادی بر روی محدودیت‌های قانونیِ جهاد و تکفیر شد.

[4] وی از امرای داعش در قلمون بوده است.