مرگ از پدیدههایی است که میتوان برای آن گونههای مختلفی را در نظر گرفت. بخشی از این گونهها در فضای علمی نظیرِ علمِ پزشکی تعریف و به رسمیت شناخته شدهاند و با یک اصطلاحِ تخصصی Term تعریفی جهانی از خود بجای میگذارند و کاملاً هم در هر فضا و اجتماعی معلومالحال و قابلِ تشخیص هستند. امّا به رسمیتشناختنِ برخی از این گونههای مرگ هنگامی میتواند مجاز و تعریفشده باشد که از نگاهِ کاربرانِ آن فرهنگ هم معنادار شود. یعنی آنها براساسِ تجربهی زیستهشان گونهای از مرگ را درک کرده و آن را از دیگر گونههای مرگ متمایز کنند.در اینجا باید بیان کنم که دقیقاً همین تمایزِ میان گونهها است که موجب میشود جوامعِ مختلف با هر گونهای از مرگ به شیوهای متفاوت مواجه شوند و آن را نیز به شیوهی خودشان معنادار سازنند و مدیریت کنند. در این نوشتار من به گونههای معرفِ نخستین اشارهای نخواهم کرد و مورد بحثِ من نیز نخواهد بود. توجه من در این نوشتار به یکی از گونههایی است که براساسِ تجربهی فرهنگی و زیستهی چندینِ اجتماع و قوم برساخته و معنادار شده است؛ «شهادت». شهادت که در غرب با عنوان قربانیکردن خود Sacrifice Itself معرفی میشود در ادیانِ ابراهیمی بسیار ملموس و معلومالحال است. اگرچه همین ملموسی و معلومالحالی نیز در حالِ حاضر بیشترین توجه را برای بحث و تبادلِ نظر میان اندک اندیشمندان شرقی و غربیِ علاقهمند به این موضوع ایجاد کرده است. موضوعی که هرگاه به صفحاتِ رسمی آکادمیک غرب رجوع کنی در بیشترِ مواقع با با کلمهی خشونت Violence همراه است. این در حالی است که در برخی نظراتِ متفکرانِ این حوزه که در پایین به شرح آن خواهم پرداخت شاهد خواهیم بود که چگونه خشونتِ آن در یک بسترِ اجتماعی منعطف میشود.
در مطالبی که پیشتر با عنوان از مرگ تا شهادت نگاشته بودم و بخشی از مطالعاتِ من در دورهی کارشناسیارشد بود بهصورتِ موجزی به نحوهی برساختِ این نوع از مرگ در تاریخ ایرانِ پیش از انقلاب و رشد و فربهشدنِ آن در دورانِ پساانقلابی اشاره کردم. این یادداشتها و این نوشتارهایی که پس از این منتشر خواهم کرد در راستایِ ادامهی این پژوهش قرار خواهند گرفت. تلاشِ من در انتشار این موضوع حاکی از آن است که این گونه پژوهشها و بویژه جستجو و کاووش در بابِ «مرگِ مقدس» در سالهای اخیر، و در زمانی که بهنظر میرسد علومِ اجتماعی در جامعهی ایرانی فراگیرتر شده، کمترین زمان و امکان را برای بحث و تبادل نظر پیرامونِ این موضوع، یعنی «شهادت»، به خود اختصاص داده است. غفلت از این حوزه موجب شده که با نیمنگاهی به مطالعهی پژوهشهای شرقشناسان دریابید که بخشِ مهمی از منابع و تجربههای زیسته و تاریخیمان در مطالعاتِ آنها مغفول مانده چرا که هر یک از دیگر شرقشناسِ پیشینِ خود تبعیت کرده و عملاً به دلیلِ کاستیهای مطالعاتِ درونفرهنگی و از سوی پژوهشگرانِ ایرانی این خلاءها کماکان در جای خود باقی ماندهاند.
همچنین کتابها، مقالات، همایشها و کنفرانسهای انجام شده دراین حوزه جای خالیِ مطالعهی مرگِ مقدس در جهانِ اسلام بویژه ایران بوضوح قابلِ لمس است و محققانِ کنونی با شنیدنِ دادههای نو از این گونهی مرگ مشتاقانه در صددِ شنیدن، خواندن و بازتحلیلهای آثارِ پیشین و امروزِ خود هستند. برای مثال در آخرین کنفرانسی که در ماهِ جولای ۲۰۱۸ در دانشگاه بث Bath انگلستان و مرکز مطالعات مرگ و جامعه CDAS با نام سیاستِ مرگ The Politics Of Death برگزار شد. موضوع مطرح شده در مورد «شهید، شهادت و دولتملت: سیاستِ مرگ در ایرانِ معاصر» بسیار مورد توجه و پیگیری از سوی محققان قرار گرفت و درخواستهای متعددی مبنی بر گزارشهای بیشتر از آنچه پیرامونِ این نوع از مرگ در جامعهی ایرانی رخ میدهد وجود داشت. یا در کتابی که در اینجا در نظر دارم بخشهایی از آن را با شما به اشتراک بگذارم موضوعِ مطرحی از سوی محققی همچون ویلیام بیمن، انسانشناسِ آمریکایی، نشاندهندهی اهمیتِ مفهومِ «شهادت» در فرهنگِ ایرانیشیعی را بیان میکند. برهمین اساس در اینجا ملزم میدانم که با معرفی منظرها و رویکردهای مطالعاتی مختلف، بویژه مطالعاتِ مرگ، از اهمیتِ پرداختن به دو مفهومِ «شهادت» و «شهید» در بسترهای دینی و بویژه ایرانیاسلامیشیعی دفاع کنم.
شهادت و قربانی در اسلام: بسترهای الهیاتی، سیاسی و اجتماعی
به کوشش مِیِر هاتینا و مِیِر لاتواک: ۲۰۱۷
کتابِ شهادت و قربانی در اسلام: بسترهای الهیاتی، سیاسی و اجتماعی کتابی است که به زعمِ نگارندگان نخستین دستیافتههای عمیق در موردِ مفاهیمِ استنتاجشدهی قربانی [۱] و مرگ در اسلامِ نخستین و مدرن را نشان میدهد و پیوستگیِ میانِ تاریخ، اخلاق و سیاست در جوامع مختلف مسلمانان را برجسته میکند.
شهادت و شهدا موضوعاتِ بسیار برجستهای را بواسطهی جنبشهای اسلامی و برخی از بخشهای جامعهی مسلمان را به نمایش گذاشته است. در حالی که در قرنهای پیشین شهدای مسلمان عمدتاً سربازانِ ارتشِ مسلمانان را تشکیل میدادند اما امروزه شاهدِ آن هستیم که شهدای امروزه بیشتر از اعضای سازمانیافتهای هستند که عملِ قربانیکردنِ خود تجسمی از مبارزهشان برای اسلام و بهعنوان پارامتری از اعتقاد واقعیشان شده است. شهادت همچنین به عنوانِ موضوعِ بحثهای شدید مذهبی و فکری در جهانِ عربِ مسلمان شده است، این درحالی است که در جهانِ غرب و بخصوص پس از حمله ۱۱ سپتامبر بحثهای داغی بر روی پیوندِ اسلام، تعصب و خشونت ایجاد یافته است. امّا هنوز، علیرغمِ اهمیتِ مفهومِ شهادت، این موضوع سهمِ قابل توجهی را در بورسهای تحصیلی کسب نکرده است چرا که بیشتر به مفهومِ جهاد در گفتمانِ اسلامیِ مدرن بستگی دارد. محققانی هم که تاکنون به این موضوع پرداختهاند بیشتر بر حملاتِ انتحاری، پدیدهای نو در اواخر قرنِ بیست و اوایلِ قرنِ بیستویکم، بدونِ تمرکز بر تحولاتِ ایدئولوژیکی و تاریخی تمرکز کردهاند. اکثر محققان در جستجوی انگیزههای شخصی و ذهنیِ مرتکبانِ به این اعمال بودهاند و نوعی منظر از یک شهید را به تصویر کشیدهاند. این در صورتی است که بهتازگی ما شاهدِ آن هستیم که مفهومِ شهادت از دیدگاهِ وسیعتری مورد توجه قرار گرفته است از جمله محققانی که در این کتاب حضور دارند. اما باید این موضوع را در نظر گرفت که حجمِ وسیعی از این پژوهشها برای انجام گرفتن باقی ماندهاند.
این کتاب بحثهای موضوعی و تطبیقی از مفهومِ شهادت در اسلامِ دورانِ مدرن و عملکردهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگیِ مرتبط با آن را ارایه میدهد. این کتاب به سه بُعد میپردازد: یک چارچوبِ تاریخی که دورههای کلاسیک و میانه که در نتیجهی آن پویاییِ تغییرات در مجموعهای از مسائلِ تاریخیِ مرتبط با مفهومِ شهادت؛ یعنی بحثِ یکپارچگی در مورد موضوعاتِ متقاطع، گرایشهای ایدئولوژیکی و فضای جغرافیایی تا چِچن، افغانستان و پاکستان؛ و منظرِ تطبیقیِ دو گرایشِ سنی و شیعه را دربر میگیرد پیوند میدهد. با هم درآمیختنِ این سه بُعدِ تاریخی، یکپارچگی و تطبیقی این کتاب سعی کرده تا سهمِ مهمی در درکِ بهترِ مفهومِ شهادتِ اسلامی داشته باشد و زمینهای را برای تحقیقاتِ آیندگان فراهم کند.
این بخش از کتاب پیش از این در سایت انسانشناسی و فرهنگ با آدرس لینک زیر منتشر شده است