بخش اول: تجربه ورود من به دانشگاه

  من، هاجر، متولد بیست و هشت خرداد یکهزار و سیصد و شصت و چهار، هشتمین و کوچکترین فرزند یک خانواده بزرگ در شیراز هستم.  دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان خودم را در زادگاهم گذراندم. تجربه تحصیل من در دوران دبیرستان بسیار متفاوت بود. با همه علاقه‌ام به رشته‌های علوم انسانی، بویژه هنر، این اجازه از سوی پدرم به من داده نشد که برای انتخاب رشته در دوران نوجوانی‌ام به هنرستان بروم. پدرم، همانند خیلی از پدرهای ایرانی، علاقه‌مند بود دختران و پسرانش مهندس و یا پزشک شوند. اما من فرزند سر به راهی نبودم. پس، بدون آنکه خانواده را در جریان بگذارم درسم را رها کردم.  پس از یک وقفه چهارساله پدرم راضی شد تا در کنکور هنر شرکت کنم. تحصیل در رشته‌ مورد علاقه‌ام شوقی دوباره به من داد. در یک سال، با همه سختی‌ها و تجربه‌های تلخ و سختی که وجود داشت، در کنار اخذ دیپلم موفق شدم در کنکور سراسری شرکت کنم و با رتبه سیصد منطقه یک در دانشگاه هنر اصفهان در رشته هنر اسلامی پذیرفته شوم.

  نقطه عطف علمی من حضور در دانشگاه هنر اصفهان و دپارتمان هنر ادیان وتمدن‌ها به ریاست بهار مختاریان بود. یک دپارتمان خاص که در سال‌های یکهزار و سیصد هشتاد و هشت تا یکهزار و سیصد و نود و دو با حضور اساتید بنام و خوش‌فکری همچون ناصر فکوهی، بهار مختاریان، بهمن نامورمطلق، ناهید عبدی، علی عباسی، اصغر ایزدی‌جیران، جبار رحمانی، فاضل پاکزاد، مرضیه پیروای‌ونک، نادرشایگان‌فر، زینب صابر ذهن دانشجویان هنر را خلاق‌تر کرد و توانست چگونگی اندیشیدن به مساله‌ی هنر و چیستی هنر را از زوایای جدید به دانشجویان بیاموزد و ذهن آنها را به چالش بکشاند. 

ورود همین حوزه‌ها و رویکردهای نو به دانشکده، برپایی جلسات دفاع پایان‌نامه‌ دانشجویان کارشناسی‌ارشد و دکتری هنر، نقد و نظرات تند و صریح در جلسات دفاع و بحث و مجادله از سوی اساتید تاثیر بسزایی بر دانشجویان این دپارتمان گذاشت و موجب شکل‌گیری یک گفتمان نو در دانشگاه هنر اصفهان شد. تا آنجا که برخی از دانشجوها از حوزه‌ هنر به سمت حوزه‌های جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و فلسفه هنر گرایش یافتند. نتیجه این گفتمان در دانشکده هنر ادیان و تمدن‌ها چاپ شدن مقالات، کتاب و ارائه کنفرانس‌های داخلی و خارجی مشترک از سوی اساتید حوزه علوم‌اجتماعی و دانشجویان هنر به صورت میان‌رشته‌ای شد که به نوبه‌ی خودش اتفاقی میمون و نو در مطالعات هنر در ایران محسوب می‌شود. متاسفانه این دپارتمان بعد از سال نود و دو کم‌کم با شکل‌گیری اختلافات داخلی از بین رفت.

دانشجویان هنر معمولا برای پایان تحصیلات خود در دوره‌ کارشناسی باید به تولید اثر هنری مرتبط با تخصص خود بپردازند. اما دپارتمان هنر ادیان و تمدن‌ها با همان رویکرد نو تلاش کرد تا دانشجویان مقطع کارشناسی را نیز به تفکر و تامل وا دارد. پروژه نهایی دانشجویان کارشناسی در دو بخش تئوری و عملی با  تقسیم نمره به صورت مساوی در نظر گرفته شد. با تجربه حضور در کلاس‌ مردم‌شناسی هنر مفهوم «فرهنگ» بیش از هر زمانی در ذهنم برجسته شده بود. برهمین اساس، در پیاده‌روی و پرسه‌زنی‌های شهری نگاهم تیزبینانه‌تر شده بود. به‌صورت اتفاقی سر از گورستان تخت‌فولاد اصفهان در آوردم. از آنجایی که علاقه‌مند به عکاسی بودم. از گورستان عکسبرداری کردم. سنگ‌قبرهای متفاوت با نقوش متفاوت توجه من را به خودش جلب کرده بود. با همان عکس‌ها و مشورت با استاد راهنمایم متوجه شدم که می‌توانم فرهنگ را از دل همین سنگ‌قبور ببینم. از خلال تجربه نگارش پایان‌نامه کارشناسی با حوزه انسان‌شناسی مرگ آشنا شدم و دریافتم که این حوزه مطالعاتی در ایران مهجور است و پتانسیل رشد و گسترش دارد. جرقه پژوهیدن در باب مرگ برای من از همین اتفاق ساده رقم خورد.

پروژه نهایی دوران کارشناسی من با عنوان «نشانه‌شناسی‌فرهنگی نقش شانه در سنگ‌قبور تخت‌فولاد اصفهان» با راهنمایی جبار رحمانی در بخش تئوری و پریسا رضایی در بخش عملی انجام شد. در بخش عملی من به مطالعه تاریخ زندگی چهار زن بزرگ (فروع فرخزاد، لیلی، پروین اعتصامی و رابعه عدوویه)، که نقش پررنگی در فرهنگ زنانگی ایران داشتند، پرداختم و برای آنها سنگ‌قبوری جدید طراحی و آنها را با چوب اجرا کردم. در نهایت با ساخت یک اثر موسیقایی با همکاری ایلیا مشتاقی‌زاده، موسیقی‌دانِ شیرازی، و طراحی یک چیدمان ویژه برای ارائه این اثر در تاریخ پانزدهم تیرماه یکهزار و سیصد و نود دو از پایان‌نامه دوران کارشناسی‌ام با نمره بیست دفاع کردم. پس از پایان تحصیل به شیراز بازگشتم. یک مقاله در شماره یک فصلنامه تخصصی فرهنگ و مردم (پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری با ریاست علیرضا حسن‌زاده) و ارائه حضوری در کنفرانس بین‌المللی داکام (تاریخ- فرهنگ و هنر) در شهر استانبول، کشور ترکیه، در پاییز سال دوهزار و سیزده نتیجه پایان‌نامه دوران کارشناسی من است.